مشک افشان. مشک بیزنده. غربال کننده مشک. کنایه از هر چیز خوب با رائحۀ مطبوع: بزان بادش از زلفک مشک بیز همه ره چو از نافه بگشاده زیز. اسدی (گرشاسبنامه چ حبیب یغمایی ص 224). به توخوشدل دماغ مشک بیزم ز تو روشن چراغ صبح خیزم. نظامی. شده گرم از نسیم مشک بیزش دماغ نرگس بیمارخیزش. نظامی. عبیر ارزان ز جعد مشک بیزش شکر قربان ز لعل شهدخیزش. نظامی. پیوند روح میکند این باد مشک بیز نزدیک نوبت سحر است ای ندیم خیز. سعدی
مشک افشان. مشک بیزنده. غربال کننده مشک. کنایه از هر چیز خوب با رائحۀ مطبوع: بزان بادش از زلفک مشک بیز همه ره چو از نافه بگشاده زیز. اسدی (گرشاسبنامه چ حبیب یغمایی ص 224). به توخوشدل دماغ مشک بیزم ز تو روشن چراغ صبح خیزم. نظامی. شده گرم از نسیم مشک بیزش دماغ نرگس بیمارخیزش. نظامی. عبیر ارزان ز جعد مشک بیزش شکر قربان ز لعل شهدخیزش. نظامی. پیوند روح میکند این باد مشک بیز نزدیک نوبت سحر است ای ندیم خیز. سعدی
غلطی است بمعنی بام و سطح در تداول عوام. بام به معنی سقف یعنی پوشش فوقانی اطاق است نه سطح فوقانی این پوشش بنابراین پشت در معنی بالا و روی بکار رفته است
غلطی است بمعنی بام و سطح در تداول عوام. بام به معنی سقف یعنی پوشش فوقانی اطاق است نه سطح ِ فوقانی این پوشش بنابراین پشت در معنی بالا و روی بکار رفته است
بادزن کلان که به حلقه های سقف وغیره آویزند و این در ولایت هندوستان مرسوم است و هردو را به عربی مروحه خوانند و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته. (آنندراج). بادزن. مروحۀ کلان. (از ناظم الاطباء). بادکش. (یادداشت بخط مؤلف) : کجا بر در خانه ای ایستاد که چشمش نزد طعنه بر خشت باد. قدسی (از آنندراج)
بادزن کلان که به حلقه های سقف وغیره آویزند و این در ولایت هندوستان مرسوم است و هردو را به عربی مروحه خوانند و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته. (آنندراج). بادزن. مروحۀ کلان. (از ناظم الاطباء). بادکش. (یادداشت بخط مؤلف) : کجا بر در خانه ای ایستاد که چشمش نزد طعنه بر خشت باد. قدسی (از آنندراج)
کسی که در قمار کلاه سرش برود. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). حریف گول در قمار. آنکه در قمار او را فریبند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، آدمی که در معامله بتوان به سهولت او را فریفت و کلاهش را برداشت. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). گول در معامله. آنکه مال خود را به آسانی از دست دهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کسی که در قمار کلاه سرش برود. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). حریف گول در قمار. آنکه در قمار او را فریبند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، آدمی که در معامله بتوان به سهولت او را فریفت و کلاهش را برداشت. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). گول در معامله. آنکه مال خود را به آسانی از دست دهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
عمل مست. اعمالی همانند اعمال مستان. حرکاتی به گونۀ مستان. - مست بازی درآوردن، کمی مشروب نوشیدن و خود را به مستی زدن. تقلید مستان درآوردن در غیرحالت مستی. - ، مست بودن و حرکات مستانه کردن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
عمل مست. اعمالی همانند اعمال مستان. حرکاتی به گونۀ مستان. - مست بازی درآوردن، کمی مشروب نوشیدن و خود را به مستی زدن. تقلید مستان درآوردن در غیرحالت مستی. - ، مست بودن و حرکات مستانه کردن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
کسی که موشک سازد و آتش زند: (موشک بازان نادره کار نیز فضای میدان را بانواع صنعت از هیاکل جانوران و موشکهای گوناگون آراستند... وقتی که شمعها و چراغها روشن میشد آن موشکها را آتش میزدند) (روضه الصفویه بنقل فلسفی. شاه عباس 286: 2)
کسی که موشک سازد و آتش زند: (موشک بازان نادره کار نیز فضای میدان را بانواع صنعت از هیاکل جانوران و موشکهای گوناگون آراستند... وقتی که شمعها و چراغها روشن میشد آن موشکها را آتش میزدند) (روضه الصفویه بنقل فلسفی. شاه عباس 286: 2)
مالش با دست کسی یا چیزی را، مالش اندام کسی بمشت (در حمام و زورخانه)، تنیبه گوشمال، (کشتی) فنی در کشتی که عبارتست از اینکه حریفان بازو ببازوی هم مالند و مشت زنند
مالش با دست کسی یا چیزی را، مالش اندام کسی بمشت (در حمام و زورخانه)، تنیبه گوشمال، (کشتی) فنی در کشتی که عبارتست از اینکه حریفان بازو ببازوی هم مالند و مشت زنند